رودخانه ای در راه است و من
بر شن زار کنار رودخانه ، با پای برهنه
بر سوزش عشقی دوباره پا می گذارم
رودخانه در گذر است
آفتاب در حال تابیدن
من تنها و غریب از صدای آرام رودخانه
عشق می جوشد
جاری می شود
عشق سیلاب می شود
رودخانه دریا می شود
زمان در گذر باد می گذرد
من ، بی صدا
با یاد تو از گذر زمان می گذرم
داستانش مفصله آبجی
یعنی اینو برای من نوشتی.. اینکه داستانش مفصله ابجی؟.. دستت درد نکنه:)
ای نصیر شاعر ای قلب خراب ای عاشق خیلی با حالی حیف یه کم غمت زیاد بابا بی خیال دنیا
سلام داش نصیر خیلی خوب می نویسی
به ما که سر نمی زنی!!!
نگاهم کرد و پنداشتم دوستم دارد. نگاهم کرد، در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم. نگاهم کرد، دل به او بستم. نگاهم کرد، اما بعدها فهمیدم که فقط نگاهم میکرد!
(معلومه سرتم من حسابه)
موفق باشی............
راستی یه سوال این آنیتا آبجی تو؟
وبلاگ من کشته سفارشت میکنم
سلام
مرسی از اینکه به وبلاگم سر زدی
وبلاگ خوب و قشنگی داری
موفق باشی
بای
سلام نصیر جان
خوبی ؟
خوش میگذره من فراموشت نکردم فقط نمیتونم بیام نت خدا بخواد به زودی مشکلم رفع میشه
متن زیبائی نوشتی ولی چرا ادامه ندادی ؟
همیشه از خوندن نوشته های زیبات خوشحال شدم
مراقب خودت باش
مطمئن باش هر وقت بتونم بیام نت اول به وبلاگت سر میزنم
خوش باشی و موفق خدانگهدار
سلام آقا مهندس
ممنون که به وب لاگم سر زدی وب لاگ خیلی خوب داری بازم به ما سر بزن
بای