با آسمانی که هنوز در من می تپد
در کدام ذهنِ بنفش ، خیال می شدم
وقتی از راز های گم شده می گفتم
و مثل همان کودک از آشیانه ی سیمرغ
سرنوشتِ خیال های بسیار را تفریق می کردم