یاران خیالی 

 

فغان از زخم عریان شقایق

چه تلخ درد شلاق حقایق

غزل کز کرده و گوشه نشینه

تو خود سوزی رنج آور عشق

مذهب تو مذهب من پر حرفای حسابه

اما حر فایی که گاهی جاش توحجم کتابه

اگر خواستن تو جرمه از گناهای کبیره

من نمی خوام کتابی را که توش عاشق اسیره

نیاد اون لحظه الهی که تورا از من بگیرن

تو حجوم بی ترحم باختن ما رو نبینن

هر دوی ما بی گناهیم ریشمون حبسه یه خاکه

برده ایم برای هم اما دستامون هلاکه

اگر مذهبا یکی نیست اما قلبامون یکیست

میون یه عالمه سنگ دوتا قلب شیشه ای هست

چی میشه با ما نجنگن اگه قبلمون دوتاست

گردن عشق زدن بدترین حکم خداست

بی تو بهتره نباشم بی تو دنیا نمی ارزه

اگه محروم از تو باشم زندگی فقط یه فرضه

 

 

یار خیالی

بیگانه به ترس مرا کفن میدوزند

ای وای که خرمن وطن می سوزند

بیگانه به قومیت من می تازد و

آزاده خاک من به شب می بازد

هنوز هم خون ایثار توی رگ های

من هنوز سینه یاران زخم سرب و آهن

هنوز خونه به خونه صدای زجه ها هست

هنوز رندان نمرده صدای چکمه ها هست

هنوز توده معصوم تو دشت خفته 

در انتهای قرن توی آینه پیرند

هنوز صخره الموت شاهد ناله ها هست

هنوز چوبو و ریسمان توی شکل سایه ها است

هنوز پرچم کهنه رو سقف آسمون

هنوز تیر آرش َبدو رفته نشونه

یاور همیشه موُمن

 

 

ای به داد من رسیده تو روزای خود شکستن

ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت من

ای تبلور حقیقت تو لحظه های تردید

تو شبو از من گرفتی تو منو دادی به خورشید

تو اگه باشی یا نباشی برای من یه تکیه گاهی

برای من که غریبم تو رفیقی جون پناهی

یاور همیشه مَوُمن تو برو سفر سلامت

غم من نخور که دوری برای من شده عادت

ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته

رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته

اگه از تو باشه جونم قدر اون لحظه نداره

که منو دادی نشونم وقتی شب شب سفر بود

تو کوچه های وحشت وقتی همیشه کسی بود

واسه بودنم به ظلمت وقتی هر ثانیه شب

تپش هراس من بود وقتی زخم خنجر دوست

بهترین لباس من بود تو با دست مهربونی

به تنم مرحم کشیدی تو واسم از روشنی

گفتی پرده شبو دریدی