سلام

سلامی ناچیز

سلامی که تا به حال از من به تو نرسید

سلامی که بر لبهای زیبایت پژمرده شد

سلام

عمو نمی دونم چه رویا ها و آرزوها داشتی

نمی دونم چه عشقی تو دلت داشتی

ولی اینو می دونم که دیگه دردی نداری

دلم می خواد هفته به هفته بگذره و روز پنج شنبه بیاد

روزی که اشک و درد و غصه و هرچی رو که دارمو، مثل امروز از دلم بیرون بریزم

اونم فقط با یاد تو

عمو میخوام یکی از آرزو هامو که بهش نرسیدمو بهت بگم

آرزو داشتم که سنگ قبرمو کنار تو بسازن ولی افسوس

افسوس که پسر دایی جای من گرفت....

خدا که این آرزو رو از من گرفت

شایدم قسمت نبود

ولی ازش می خوام که منو مثل تو و پسر دایی شهید کنه

دلم می خواد اسم پاک شهید کنار اسمم باشه

عمو اگه خدایی نبود که بپرستمش ، مطمئنن تو رو می پرستیدم

به خاطر پاکیو ، خوبی ، عظمتت

دوست دارم

تا پنجشنبه ای دیگه...

به یاد تو

باز مینویسم...

از

تو ای زیباترین امواج رویاهای من

تو ای تنهاترین دنیای بی پایان من

لحظه ها را بی تو میگذرانیم

و اشک هایمان را به یاد تو در گونه هایمان می نشانیم

با یاد تو زنده ایم و با خاطرات تو نفس میکشیم

در حسرت آن روز که تو را در دنیای شیرینت ببینیم