-
غریبانه...
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 10:59
رودخانه ای در راه است و من بر شن زار کنار رودخانه ، با پای برهنه بر سوزش عشقی دوباره پا می گذارم رودخانه در گذر است آفتاب در حال تابیدن من تنها و غریب از صدای آرام رودخانه عشق می جوشد جاری می شود عشق سیلاب می شود رودخانه دریا می شود زمان در گذر باد می گذرد من ، بی صدا با یاد تو از گذر زمان می گذرم داستانش مفصله آبجی
-
یادی از پاییز
شنبه 13 خردادماه سال 1385 16:45
ای پاییز ای صدای بسته شدن ای صدای شکستن ای صدای بی نامی ای صدای تنهایی کلام آشنای جدایی لحظه ای ببار بر برگریز وجودم لحظه ای بخواب در آغوش بی نصیبم بمان ای صدای رفتن بمان ای آهنگ زیبای تپیدن برگریز ، زمان زیباست تندیس وفا زیباست آواز کلاغ در پهنای آسمان تنهاست سردی چشمان تو تنها پیام عبور اشکان تو تنها امید اهنگ صدای...
-
رسیدن به تو
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1385 09:16
تا رسیدن به تو لحظه ها را در حصار دلواپسی های انتظار محکوم به خلق عشق خواهم کرد تا آنچه را که مدت هاست درونم عاری از آن است لبریز نمایم
-
مسخ شده ام
دوشنبه 8 خردادماه سال 1385 09:26
زخم های کهنه قلبم را نگاه اشنای توی غریب شکافت ترحم نگاهت ، بغض را در گلویم شکست آهنگ صدایت ، امید را جاودانه کرد من از توی غریب ، هیچ ندانم دگر از تو هیچ نمی گویم چرا که هیچ کس نمی داند که من در امتداد ، نگاه غریبانه ی تو مسخ شده ام
-
در حسرت تو
دوشنبه 1 خردادماه سال 1385 20:00
لحظه ای در تلاطم انتظار چشم هایم در التهاب و تو دور از من و دنیای من نمی دانم در کدامین مکان به سفری دراز راهی شده ای بیا انتظار جانم را بر لب رسانده بیا برگرد ، حتی با نیم نگاهی نیم نگاهی که پر از معنا باشد آنگاه برو بی من باش اما یاد و خاطره ات را از من نگیر بگذار تا در تنهایی انتظار به امید آمدنت جان بسپارم بگذار...
-
تنها تر از تو
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 18:22
روز ها می گذرد من خسته خسته از نبودن تو شب ها می رسد از راه من تنها آینه ی تاریک امید ها دور دستهایم سرد نگاهم بر در چشم هایم در انتظار می گذرد ایام از تو نمی رسد هیچ من تنها من دور از تو تو دور از من قلب های تاریک عشقی خاموش همه جا سکوت همه جا سرد چه می شود کرد
-
شب چه زیباست
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 19:28
شب ، آهنگ آرام روزگار شب ، سکوت برگریزه خواب شب می گوید، امتداد جاده ی تاریک زندگی آرام است کوچه ی دلواپسی روزگار به گلستان رنگین رویای خواب نزدیک است شب می رسد از راه آرامش آرام ، آرام ، بر نگین چشم ها لنگر می اندازد تا سنگینی روز را بر پلکها ی خسته از تکرار صدا های یکنواخت برهاند شب می گوید شب می پرسد شب میخندد شب...
-
دلخورم از زمونه
سهشنبه 29 آذرماه سال 1384 09:55
امروز دلم گرفته بود، رفتم بیرون هوایی عوض کنم. از خونه که زدم بیرون تا وقتی که از ماشن پیاده شدم همش تو فکر بودم آخه بدجور دلم گرفته بود خلاصه میگفتم وقتی که از ماشین پیاده شدم به خودم گفتم:یه سری به رفقا بزنم آخه چند مدتی بود ندیده بودمشون دلم براشون تنگ شده بود همین جور که میرفتم چشام به دو تا جوون شیک پوشو خوش تیپ...
-
عاشقانه
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 10:39
با آسمانی که هنوز در من می تپد در کدام ذهنِ بنفش ، خیال می شدم وقتی از راز های گم شده می گفتم و مثل همان کودک از آشیانه ی سیمرغ سرنوشتِ خیال های بسیار را تفریق می کردم
-
چت؟
شنبه 5 آذرماه سال 1384 17:46
۱-از چت چه نتیجه ای گرفتی؟ ۲-چتو تا چه اندازه قبول داری؟ ۳-تا حالا تو چت به کسی دل بستی؟ ۴-تو چت حرفای طرفو تا چه اندازه ای باور داری؟ من که : ج۱-از چت نتیجه گرفتم که۱- صمیمیت بهترین کلام، تو زندگیه ۲-تا نبینم باور نکنم3-بعضی چیزا برام مهم نباشه۴-و اینکه چت نمیتونه جای رفاقتو، دوستی رو پر کنه ج۲-چتو در حد یه سرگرمی...
-
جهنمی یا بهشتی؟
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 17:59
می دونم تا حالا به این فکر کردین که این دنیا یه روزی تموم میشه و یه دنیای دیگه می یاد که نسبت به کارای این دنیا بهمون نمره میدن ولی به این فکر کردین که دنیای دیگمون مثل این دنیا آخری هم داره یا نه؟ تا حالا از خدا پرسیدین که این دنیای آخرت ، آخرش به کجا می رسه؟... دلم می خواد این دنیای نفرین شده زودی تموم شه و اون دنیا...
-
سلام
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1384 15:36
سلامی ناچیز سلامی که تا به حال از من به تو نرسید سلامی که بر لبهای زیبایت پژمرده شد سلام عمو نمی دونم چه رویا ها و آرزوها داشتی نمی دونم چه عشقی تو دلت داشتی ولی اینو می دونم که دیگه دردی نداری دلم می خواد هفته به هفته بگذره و روز پنج شنبه بیاد روزی که اشک و درد و غصه و هرچی رو که دارمو، مثل امروز از دلم بیرون بریزم...
-
به یاد تو
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 17:38
باز مینویسم... از تو ای زیباترین امواج رویاهای من تو ای تنهاترین دنیای بی پایان من لحظه ها را بی تو میگذرانیم و اشک هایمان را به یاد تو در گونه هایمان می نشانیم با یاد تو زنده ایم و با خاطرات تو نفس میکشیم در حسرت آن روز که تو را در دنیای شیرینت ببینیم